آقای محترم ! به همسرت وفادار باش
وقتی میان زن و مرد پیمان زناشویی برقرار می شود , زندگی انفرادی آن ها به یک زندگانی مشترک اجتماعی تبدیل می شود . آن پیمان مقدس به این معناست که زن و شوهر قول می دهند که تا پایان عمر باهم باشند . در اداره زندگی همکاری داشته باشند . برای رفاه و آسایش هم دیگر کوشش کنند .
یارو مونس و غم خوار هم باشند . در جوانی و پیری , در توانایی و ناتوانی , در سلامتی و بیماری , در سختی ها و خوشی ها , در دارایی و ناداری و خلاصه , در همه حال باهم باشند . انسانیت و شرافت اقتضا می کند که زن و شوهر تا پایان عمر بدین پیمان مقدس وفادار باشند . دختری که در موقع جوانی و شادابی , خواهان فراوان دارد , اما دست رد به سینه همه می زند و هستی خویش را تنها در اختیار شوهر خود قرار می دهد , به این امید است که تاپایان عمر در پناه او زندگی کند . رسم مردانگی نیست که شوهر در موقع پیری و زوال شادابی همسرش , او را تنها بگذارد و به فکر تجدید فراش یا ولگردی برود .
همسری که در موقع نداری و تنگ تندستی , با شوهر می سازد و در خانه اش زحمت می کشد و بخور و نخور می کند , امید دارد که زندگی آنان سر وسامانی پیدا کند , وتا پایان عمر در رفاه و آسایش باشند . بنابراین رسم وفاداری نیست که مرد وقتی وضع اقتصادی خویش را مرتب دید و ثروتی ذخیره کرد به فکر همسر دوم بیوفتد ویا به دنبال خوش گذرانی باشد .
بعضی مردها واقعا عاطفه و مردانگی ندارند . تا زمانی که همسرشان جوان , شاداب و سالم است از او استفاده میکنند , ولی بعدها او را رها کرده به دنبال خوش گذرانی می روند . یا به بهانه های بسیار پوچ او را طلاق می دهند .
مثال : مردی زنش را به بهانه شومی طلاق می دهد که پس از عروسی با او , پدرم فوت کرد و دایی ام نیز ورشکست شد.
مردی در بیان طلاق , به زنش می گوید : چه علتی بهتر از این که تو را دوست ندارم واین سخن او در حالی است که قبلا به خاطر عشق با او وی را به همسری برگزید .
زنی به نام ... علیه شوهرش شکایت کرد که مدت ها با بود و نبود شوهرم ساختم و با نهایت تلاش به او خدمت کردم ; اما حالا مرا از خانه بیرون کرده و می گوید : همسر بیمار نمی خواهم .
آقای محترم ! تو حیوان نیستی , که جز خودخواهی و خوردن و شهوت رانی چیزی سرش نمی شود ـ , تو انسان هستی . انسان باید وجدان داشته باشد , رحم , عاطفه و از خودگذشتگی داشته باشد . دختر معصومی که به خاطر تو دست از پدر و مادر و تمام خویشان برداشته و جوانی , شادابی و سرمایه عفت خویش را در اختیار تو نهاده و بهتر از هر خدمتکاری در خانه ات زحمت کشیده , با دارایی و ناداری تو ساخته و هر گونه رنج و محرومیتی را تحمل کرده , آیا سزاوار است او را رها کنی و دنبال عیاشی بروی ؟
با این عمل به او ستم می کنی و ستم کار در همین دنیا به سزای اعمالش می رسد . اگر تجدید فراش کنی , در مقابل چند لذت های زود گذر , آسایش روحی و آسودگی خاطر دایمی را از دست می دهی , به صدها گرفتاری و فشارهای روحی مبتلا خواهی شد . آبروی خود را از دست می دهی و پیش مردم , مردی خودخواه و بی عاطفه خواهی شد .
فرزندانت از این کار رنجیده خاطر می شوند و هر روز به یک جور اسباب مزاحمت و ناراحتی برایت فراهم می کنند . اگر همسرت بیمار است معالجه اش کن تا سالم شود . اگر مبتلا به بیماری لاعلاج است , مردانگی و فداکاری نشان بده وتا زنده است , همسر دیگر نگیر . وجدانت راضی نشود آن بیچاره را مورد آزار و اذیت واقع گردانی .
اگر خودت جای او بودی و به بیماری سختی مبتلا مبتلا می شدی , چه انتظاری از او داشتی ؟ او هم همین انتظار را از تو دارد .
اگر موقع بیماری تو , همسرت ناسازگاری کند و تقاضای جدایی کند , آیا کار خوبی می کند ؟ یا این که نزد تو و دیگران , خودخواه و بی وفا می شود ؟
اگر وفاداری و از خودگذشتگی خوب است ,توهم وفا دار باش
سلام. مطلب بسیار جالبی بود. امیدوارم همه آقایون بفهمند و به زندگی و همسرشون بیشتر اهمیت بدن. البته همه زن ها هم خوب نیستند و گاهی اینقدر غر میزنن و ایراد میگیرن و زندگی را برای مرد سخت میکنند که مرد جاره ای نداره تا به سراغ یکی دیگه بره. اما بازم این کارش درست نیست و باید براش یه چاره ای ژیدا کنه . نه اینکه این جوری فکر کنه مشکلش حل میشه